شمع قرمز

fun1312.jpg

 

داستان جالب شمع قرمز

 

مردي در بستر مرگ افتاده بود. همسرش را فراخواند تا نزدش بيايد و به او گفت: «ديگر زمان وداع ابدي من و تو فرارسيده است؛ پس بيا و براي آخرين بار به من مهر و وفاداري خود را ثابت کن...

 چراکه در مسلک ما گفته شده مرد متاهل هنگام گذر از دروازه بهشت بايد سوگند بخورد که تمام عمر کنار زني والا زندگي کرده است. در کشوي ميز من شمعي قرمز هست، اين شمع متبرک است  و براي همين ارزشي بسيار دارد. سوگند بخور تا زماني که اين شمع وجود دارد دوباره ازدواج نکني.»

زن سوگند خورد و مرد مُرد. در مراسم تشييع جنازه مرد، زن بالاي قبر ايستاده بود و پذيراي تسليت اقوام بود و شمع قرمز روشني در دست داشت و تا تمام شدن آن بالاي سر قبر ايستاد!



این نظر توسط سپیده در تاریخ 1394/10/23/3 و 15:23 دقیقه ارسال شده است

[Comment_Gavator]

سلام
وبلاگ نویس عزیز خسته نباشی، وبلاگت خیلی ناز و مامانی بود دوسش داشتم. بیا به وبلاگ من هم سر بزن خیلی دوست دارم با هم همکاری داشته باشیم به امید دیدار

این نظر توسط رقيه در تاریخ 1394/10/22/2 و 11:17 دقیقه ارسال شده است

[Comment_Gavator]

عاليه

این نظر توسط DUYĞU در تاریخ 1394/10/21/1 و 16:43 دقیقه ارسال شده است

[Comment_Gavator]

لحظه ها می گذرند
وروزها را خاکسترمی کنند
ومن درگرد وغباراین ثانیه ها می دوم...
به دنبال چه نمی دانم؟؟؟
هراسانم ازآنکه فصل ها پوست بیندازندومن هنوزدرکالبد خویش بمانم
شاید خیالی است بس بیهوده که رسیده باشم
به آنچه خواسته ام
به آنچه که باید می رسیدم
وبه آنچه که لیاقت رسیدن به آن راداشته ام
تشنه لبم،
دروغ است اگربگویم به جرعه ای بیش نیازمندنیستم
دریا می خواهم.....
به وسعت آفاق!
به وسعت دریا!!!

این نظر توسط DUYĞU در تاریخ 1394/10/21/1 و 16:42 دقیقه ارسال شده است

[Comment_Gavator]

برآنچه گذشت آنچه شکست آنچه ریخت حسرت نخور
زندگی اگر آسان بود با گریه شروع نمیشد

این نظر توسط DUYĞU در تاریخ 1394/10/21/1 و 16:42 دقیقه ارسال شده است

[Comment_Gavator]

به حباب نگران لب یک رود قسم، و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،
غصه هم میگذرد،
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهدماند..
لحظه ها عریانند.
به تن لحظه خود،جامه اندوه مـپوشان هرگز...!!
زندگی ذره كاهیست،
كه كوهش كردیم،
زندگی نام نکویی ست،
كه خارش كردیم،
زندگی نیست بجز نم نم باران بهار،
زندگی نیست بجزدیدن یار
زندگی نیست بجزعشق،
بجزحرف محبت به كسی،
ورنه هرخاروخسی،
زندگی كرده بسی،
زندگی تجربه تلخ فراوان دارد،
دوسه تاكوچه وپس كوچه واندازه یك عمر بیابان دارد.

سهراب سپهری

این نظر توسط DUYĞU در تاریخ 1394/10/21/1 و 16:41 دقیقه ارسال شده است

[Comment_Gavator]

اگر درد را احساس کردی ، زنده ای ...
اما اگر درد و محنت دیگران را احساس کردی ، انسانی ...

این نظر توسط DUYĞU در تاریخ 1394/10/21/1 و 16:41 دقیقه ارسال شده است

[Comment_Gavator]

سخت‌ترین نبردی که در عمرتان خواهید داشت،
نبرد برای خود بودن است...

این نظر توسط DUYĞU در تاریخ 1394/10/21/1 و 16:40 دقیقه ارسال شده است

[Comment_Gavator]

بعضی حرف ها رابهتر است
زیر باران گفت
زیر باران شنید
جمله های خیس از یاد نمی روند ...

این نظر توسط DUYĞU در تاریخ 1394/10/21/1 و 16:39 دقیقه ارسال شده است

[Comment_Gavator]

در آخر نه رنگ باقی می ماند
و نه نژاد ،
تنها چیزی که باقی خواهد ماند
انسانیت است...

این نظر توسط DUYĞU در تاریخ 1394/10/21/1 و 16:39 دقیقه ارسال شده است

[Comment_Gavator]

خم ابروی تو سر مشق کدام استاد است
که خرابات دلم در پی او آباد است
خم ابروی تو را دیدم رفتم به سجود .


برای دیدن نظرات بیشتر روی شماره صفحات در زیر کلیک کنید

نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: